كوچ
اميدوارم ببينمتون اون جا...
اميدوارم ببينمتون اون جا...
من عاشق بارانم..
توي اين دنيا فقط آدم هاي نانجيب وجود دارند و آدم هاي احمق!
نيل سايمون
بعضي آدم ها يك جور قوي اي خودشان اند! در تمام عكس ها، در تمام حرف هاشان، در تمام احساس هاشان حتي.. از آن شادي هاي بي دليل گرفته تا غصه هاي گاه به گاه.. در همه شان آن روحِ خالص خودشان جريان دارد. يعني انگار يك جور خوبي جاري اند در لحظه لحظه زندگي شان.
بعد اين آدم ها معمولا شِيْر هم هستند. يعني هيچ چيز براي كتمان ندارند. انگار اصلا پشيماني ندارند در رفتارهاشان، احساس هاشان، در زندگي شان. يعني خودشان به تنهايي پاي همه اش ايستاده اند.
حسودتم مي شود گاهي به زندگي شان..
من هم دلم نمي خواهد جا بمانم هيچ.. دوست دارم پا به پاي او بيايم..
دلم مي خواهد روز به روز رمضانش را روزه باشم، شب به شب شبهاي قدرش را بيدار.. تك تك اسم هايش را صدا كنم در آن صد فراز ..
اين بار حواسم هست.
نمي گذارم جا بمانم.
ديگر اشتباه نمي كنم..
هرگز
كسي كه به بودنش مطمئن باشم
این یعنی آیدا:
http://elcafeprivada.blogspot.com/2009/09/blog-post_6516.html
بعد مرور مي كند با خودش كه ... ههههههههههي... عجب بازي هايي دارد اين روزگار و ... كجابوده آدم با كدام آدم ها... دنيايش چه قشنگ بوده با آنها و .. چه دور شده اند حالا همه شان و ... آدم هاي جديد هرچند باحال تر، پررنگ تر، به روزتر،.. اما آن اولي ها چون فقط خودشان بودند و خودشان، يعني يك جوري ما يك زماني جولانگاهشان بوده ايم، انگار هنوز جلاي بيشتري دارند برايمان...يعني بُرِشِشان همچين سنگين تر است.. بعد از اين همه سال، حتي در اين عكس هاي قديمي رنگ و رو رفته هم نگاهشان، لبخندشان، رنگ و بويشان، كلا تعطيل مي كند آدم را براي حالا حالا ها......
بعضي روزها هستند كه آدم هي مي نويسد و مي نويسد اما احساسش هيچ جا نمي شود در كلمات.. كه هنوز انتهاي سطر نقطه نگذاشته ، جمله هاي بعدي، صفحات بعدي، اصلا يك دفتر، نه صد دفتر مي جوشد بالا.. قل قل مي كند و ... پووووووف...
ديگر هيچي جواب نمي دهد به مولا، جز يك بليط يكطرفه.. مستقيم به آغوش تو.
من اينجا خيلي تنهايم.
خيلي..
اينجا نوشتم كه يادم بماند