بر بهاري كه نرم نرمك مي وزد
به سالي كه گذشت فكر ميكنم.. به رنجي كه كشيديم و حقمان نبود.. به اينكه چقدر همگي با سر رفتيم توي ديوار و .. به اينكه چقدر گناه داشتيم..
به آنچه گذشت فكر مي كنم و غم مينشيند روي دلم.. غم مي ماند..
به سال بعد فكر ميكنم و .. هه! سالي كه ميدانيم سال سختي خواهد بود. مثل سال بعدترش و باز بعدتر.. به آنچه ميآيد فكر ميكنم و باز غم مينشيند روي دلم.. اينبار سنگينتر از پيش شايد.. واقعيتر هم.
باز اما.. وقتي درختهاي باغچه حياطمان را ميبينم كه جوانه ميزنند.. وقتي گلها دوباره باز ميشوند و پرندگان آواز ميخوانند.. لبريز ميشوم از شوق.. به لحظه ميانديشم. به امروزي كه سال نو ميشود و زمستان جايش را به بهار ميدهد و .. به تحويل سال فكر ميكنم و غم ميرود.
براي هميشه ميرود..
سخن حضرت حافظ:
.
گر مي فروش حاجت رندان روا كند ايزد گنه ببخشد و دفع بلا كند
ساقي به جام عدل بده باده تا گدا غيرت نياورد كه جهان پر بلا كند
حقا كزين غمان برسد مژده امان گر سالكي به عهد امانت وفا كند
گر رنج پيشت آيد و گر راحت اي حكيم نسبت نكن به غير كه اينها خدا كند
در كارخانهاي كه ره عقل و فضل نيست فهم ضعيف راي فضولي چرا كند
مطرب بساز پرده كه كس بياَجل نَمُرد وانكو نه اين ترانه سرايد خطا كند
ما را كه درد عشق و بلاي خمار هست يا وصل دوست يا مي صافي دوا كند
جان رفت در سر مي و حافظ به عشق سوخت
عيسي دمي كجاست كه احياي ما كند
منٍ ساده دل تنها یک دلٍ ساده دارم که بر دیواره هایش یادگاری زیاد نوشته اند..