هيچ چيز مثل قبل نمي شود انگار
به خدا شما هم اگر هرروز اين كيف را مي انداختيد روي شانه تان و در خيابان ميان هزار هزار آدم ديگر قدم مي زديد و هي اين روبان سبز در هوا مي رقصيد و چشم هاتان از آفتاب آب مي افتاد و پوستتان مي سوخت و پاهاتان زخم مي شد..
حالا ديگر در هيچ خياباني ولگردي تان، قرار گذاشتنتان، شادمانه دويدنتان، شلنگ تخته انداختنتان و چه و چه چه...نمي آمد كه نمي آمد
حالا هرچه دلتان بخواهد برويد خانه هنرمندان
انگار از آسفالت سياه خيابان ها خجالت بكشد آدم
نمي شود ديگر
حالا ديگر در هيچ خياباني ولگردي تان، قرار گذاشتنتان، شادمانه دويدنتان، شلنگ تخته انداختنتان و چه و چه چه...نمي آمد كه نمي آمد
حالا هرچه دلتان بخواهد برويد خانه هنرمندان
انگار از آسفالت سياه خيابان ها خجالت بكشد آدم
نمي شود ديگر
+ نوشته شده در سه شنبه دهم شهریور ۱۳۸۸ ساعت 22:50 توسط رعنا
|
منٍ ساده دل تنها یک دلٍ ساده دارم که بر دیواره هایش یادگاری زیاد نوشته اند..