بعضی آدم ها را باید درک کرد. گاهی شاید حتی خیلی سخت باشد درک کردنشان٬ ولی حتما راهی هست. یعنی برای همه بهتر است که راهی باشد. اگر درک نتوانیم بکنیم آدم ها را٬ دلمان پر می شود از غصه و بغض و کینه. اما اگر بفهمیمشان٬ نه دلخور می شویم٬ نه خشممان می گیرد٬ نه دیگر اصرار می کنیم برآنچه که می خواهیم یا آنچه که تا به حال بوده ایم..

مثلا ما باید بفهمیم که بعضی از آدم ها شدیدا به  Privacy احتیاج دارند. همه ما می فهمیم Privacy را. چون بالاخره هرکدام گاهی دوست داشته ایم که خودمان باشیم و خودمان. بعضی شادی ها و غم ها را دلمان خواسته تا به حال که با کسی تقسیم نکنیم. که خودمان جشن بگیریمشان در خلوت دلمان.. یا خودمان به سوگ بنیشنیمشان. اما بعضی آدم ها هستند که لازم دارند این را٬ درست همان طور که آب و غذا را! باید هر روز یک عالمه زیاد با خودشان حرف بزنند. بلند بلند هم حرف بزنند. برای خودشان خاطره تعریف کنند٬ بخندند٬ گاهی گریه هم بکنند. اگر نداشته باشند این فرصت را به هم می ریزند. مریض می شوند. سگ می شوند. و چه و چه و چه..

حالا اگر یکی از این آدم ها خواهرتان باشد و صبح که اتفاقی با هم دارید از خانه خارج می شوید٬ پله ها را دوتا یکی بپرد پایین که چند قدمی از شما جلوتر بیافتد و مجبور نشود تمام کوچه را کنار شما قدم بزند٬ شما نباید ناراحت شوید که. باید سعی کنید بفهمید او را. حتی بعد از ظهر که به خانه می آیید برایش عیدی هم بخرید!

خلاصه این بازی دیگر ادراکی!!! خیلی زندگی را راحت تر میکند. به شرط اینکه قوانینش رعایت شود.  یعنی بقیه هم سعی کنند که بفهمند شما را. شمایی که لازم دارید سرک بکشید در دنیای آدم ها و باز لازم دارید که آدم ها هم سرک بکشند در دنیای شما. که درد دلتان را بشنوند. که همراهتان قدم بزنند. که برایتان حرف بزنند.. و چه و چه و چه...

و من مدتی ست که که دارم تو را درک می کنم..  

و هرچه بیشتر خودم را از نگاه تو می بینم٬ بیشتر به تو حق می دهم..

ای کاش تو هم می توانستی خودت را از نگاه من ببینی. می خواهم بدانم از دست خودت چقدر دلخور می شدی

 

  پ.ن. وقتی که هستی٬ قدر نبودنت را بیشتر می دانم

 


کاش خیابان بودی و

من روز و شب گز می کردم تو را

سربالایی هایت را صبور و آرام بالا می رفتم و

سرپایینی هایت را شادمانه می دویدم

 

کاش تو خیابان بودی و

من خیابانگرد