شما که خودت این همه آفتاب-مهتاب داری
چرا باز به دنبال بازی سایه-روشن شعله شمعی روی سیاهی دیوار خانه ما؟
دلم می خواهد یک عالمه مشتِ محکمِ ریز بنشانم تخت سینه ات ... آن قدر که دلت در سینه بشکند.
ای کاش زورم بهت می رسید...