هدیه ای که پاسش خواهم داشت...
هنوز آنقدر محرم نشده اي به گمانم كه مخاطب نوشته هايم شوي
پس بگذار براي مخاطب مفردم بنويسم از تو..
بگذار براي او بگويم كه چطور دلم جا مي ماند ميان نگاه تو هر بار كه جدا مي شويم.. كه چه لرزي مي نشيند جاي گرماي وجودت.. كه در چه سكوتي فرو مي روم.. انگار مي خواهم صداي تو را در گوشم نگه دارم.. مي خواهم هي مرور كنم لبخندهايمان را.. و كلماتي را كه گفتيم، يا نگفتيم به هم..
بگذار براي او بگويم از حرف هايي كه جا مي مانند از گفتن هميشه.. همان هايي كه به محض جدا شدن براي هم اس ام اس مي كنيم.. از حسی كه در وجودم چرخ می زند هر بار كه به تو فكر مي كنم..
با تو كه هنوز نمي توانم،
بگذار با مخاطب ديرينم بگويم از اينكه چقدر دوستت دارم
+ نوشته شده در یکشنبه دهم آذر ۱۳۸۷ ساعت 23:6 توسط رعنا
|
منٍ ساده دل تنها یک دلٍ ساده دارم که بر دیواره هایش یادگاری زیاد نوشته اند..