می شود یعنی؟
امروز باران نمي بارد. امروز هوا آفتابي است. من اما امروز سركار نمي روم. امروز سر تا پايم درد مي كند. له است. خسته است.. چشمهايم خسته اند ديگر از زل زدن به قطره هاي باران.. جاي بغض در گلويم درد مي كند..
من كوفته شده ام. من دلم مي خواهد نباشم. براي چند ماه، يا چند روز حتي. دلم مي خواهد هيچ كجا نباشم. نه در دل كوير، نه كنار دريا، نه معلق در دود و بوق و خنده ها و گريه هاي شهري.. نه كنار كسي، نه دور از هيچ كس.. دلم نمي خواهد باشم..
دلم مي خواهد نباشم.. فقط براي چند روز حتي... مي شود يعني؟
شايد آرام گيرد دلم.. شايد
+ نوشته شده در شنبه هجدهم آبان ۱۳۸۷ ساعت 9:36 توسط رعنا
|
منٍ ساده دل تنها یک دلٍ ساده دارم که بر دیواره هایش یادگاری زیاد نوشته اند..