گاهی باید پذیرفت.. گاهی باید همینی که هست را مثل آدم تجربه کرد..

گاهی باید قبول کرد که احساس زورش خیلی زیاد است.. گاهی برای اینکه مهارش کرد٬ برای اینکه آرام شد٬ برای آنکه چیزی از اینی که هست بدتر نشود٬ باید با احساسمان روراست باشیم.. باید فریادش را بشنویم.. گاهی باید آگاهانه دو دو تا چهارتای منطق را بگذاریم کنار.. مجبوریم یعنی.. چاره ای نداریم..

یک جاهایی در زندگی باید تسلیم شد.. باید دور خیلی چیزها را خط کشید... منطق را باید بوسید و گذاشت کنار.. راجع به یک سری مسائل اصلا نباید فکر کرد.. بعضی چیزها فکر بردار نیستند لامذهب.. اصلا هرچه بیشتر فکر کنیم احساسمان بیشتر گره می خورد.. هی همه چیز بدتر می شود٬ پیچیده تر..

گره کور احساس فقط با تسلیم باز می شود.. نه با شاخه شونه کشیدن و نه با آن پیچ و تاب های تو در توی مغز موجود دوپایی که انسان است به هرحال و دل دارد...