مرا به کدام طوفان سپرده بودی؟
خیابان ها بوی باروت.. بادها طعم مرگ می دهند هنوز.. می خواهم فرار کنم از این خیابان های بی تو.. شاید به قیمت یک عمر زندگی.. شاید گران تر..
تو که رهایم کنی٬ دیگر چیزی نیست که نگاهم دارد..
...
از دلگیرانه های بی تو به کجا می شود پناه برد؟
این که من می کشم
درد بی تو بودن است؟
یا تاوان با تو بودن ؟
محمدرضا عبدالملکیان
+ نوشته شده در سه شنبه سی ام تیر ۱۳۸۸ ساعت 18:31 توسط رعنا
منٍ ساده دل تنها یک دلٍ ساده دارم که بر دیواره هایش یادگاری زیاد نوشته اند..