دیگر نه جرات پیش رفتن دارم

نه دلِ بازگشتن

گم شده ام جایی

 در همان گوشه های تاریک زندگی

نشسته ام٬

بی رمق.. بی صدا

و هنوز در چشمانم

می درخشد چیزی

چیزی از جنس ایمان شاید

یا امید

که بیایی و این بار

تو پیدا کنی مرا

 

می شود بیایی؟