دیرگاهی ست کزین جام هلالی مستم
![]()
داستان تمام دوستانم٬ پایان خوشی داشت..
مانده ام من و قصه ناتمامی که نمی دانم چرا دنباله دار می شود... قصه ای که دنباله اش به دست توست.
بعد:
یک دوستی یک روزی می گفت: دوست داشتن دل می خواهد نه دلیل
که البته این دل اینجا ایهام هم دارد. یعنی هم احساس می خواهد هم جرات.
و بیچاره کسی که نه احساس داشته باشد و نه جرات..
و بیچاره تر کسی که خودش را به چنین کسی بفروشد..
بعدتر:
و من به تازگی فهمیده ام که هیچ چیز مثل تنهایی آدم را لاغر نمی کند!
آدم درست از روزی که باور کرد که تنها مانده است. شروع می کند به آب شدن..
پ.ن. لطفا خواستی بیایی به خواب٬ به خواب خودم بیا فقط. رفته ای به خواب دوستی که نه تو را می شناسد نه مرا می داند؟! که او زنگ بزند و خوابش را برای من تعریف کند و من دهانم باز بماند؟!؟ بچه سر به راه باش خوب. خانه غریبه ها می روی که چه؟!
سخن حضرت حافظ:
دیدم به خواب خوش که بدستم پیاله بود تعبیر رفت و کار به دولت حواله بود
چل سال رنج و غصه کشیدم و عاقبت تدبیر ما بدست شراب دو ساله بود
منٍ ساده دل تنها یک دلٍ ساده دارم که بر دیواره هایش یادگاری زیاد نوشته اند..