فسیل شده ام به مولا!
خوب چه احساسی بهتان دست می دهد وقتی بعد از مدت ها٬ که حتی یادت نیست چند ماه٬ یک روز مرخصی بگیری از شرکت و بروی دانشگاه
و بعد هر استادی٬ بی اغراق می گویم ها٬ هر استادی که شما را ببیند بگوید: به به! خانم مهندس! چه عجب از این طرف ها..
و استاد پایان نامه تان که دیگر کم مانده گلدان روی میزش را پرتاب کند به سمتتان که : گوشت رو ببرم بذارم کف دستت؟ دو ماه دیگه هم لابد می خوای دفاع کنی؟ موضوع پایان نامه ات اصلا مشخصه؟؟
من احساس پول پرستی و بی فرهنگی علمی بسیار شدیدی بهم دست داد. و تازه یادم آمد که چقدر دلم تنگ شده برای انجام یک کار حقیقتا علمی که بی اغراق می گویم یک سال و نیم است که حتی کوچکترین کاری شبیه به این هم انجام نداده ام..
شبیه به تنها کاری درش واقعا خوب بوده ام همیشه.. فعالیت علمی!
بعد: شاید یک هفته مرخصی بدون حقوق طلب کنم از خانم مدیر.
+ نوشته شده در یکشنبه بیستم اردیبهشت ۱۳۸۸ ساعت 10:7 توسط رعنا
|
منٍ ساده دل تنها یک دلٍ ساده دارم که بر دیواره هایش یادگاری زیاد نوشته اند..